۱

اصفهان شهر نقاشی‌های مینیاتوری و آواز جویبارها، این بار در سکوت بستر خشک شده‌ی زاینده رود تنها مانده بود. گویی تابلوی زنده‌ی تاریخ، مهمترین رنگش را از دست داده است...

به گزارش پایگاه خبری کرج امروز، در دل ایران، اصفهان همیشه نگینی درخشان بوده است؛ شهری که نفس‌های تاریخ در گوش‌هایش زمزمه می‌کند و پل‌هایش، قصه‌های عشق و صلح را بر بستر زاینده‌رود روایت می‌کنند. اما این بار، سفرم به اصفهان، رنگ و بوی دیگری داشت. این سفر را در قالب تیمی متشکل از خبرنگاران شهرداری کرج و به میزبانی و دعوت شهرداری اصفهان انجام دادیم.

وقتی با همراهانم - آنانی که نه تنها همکار، که رفیق راه بودند - به سی‌وسه‌پل رسیدیم، با صحنه‌ای روبرو شدیم که دل را می‌فشرد: زاینده‌رود، آن رگ‌های زندگی‌بخش شهر، خشکیده بود... پل‌های استوار و زیبای این نماد شهری اصفهان، دیگر نه از روی قدرت و زیبایی که همچون نگهبانانی ایستاده بر فراز خاطره‌ای غم‌انگیز قد علم کرده بودند؛ و ما، گویی بر مزار عشقی از دست رفته ایستاده‌ بودیم...

نگاهمان که در امتداد بستر خشک رودخانه لغزید، حال عجیبی بر ما چیره شد: غمی سنگین، نه فقط برای نبودن آب، که برای نبودن زندگی‌ای که روزی در این شریان جاری بود. این غم، تنها مال ما نبود؛ در چشمان مردم اصفهان نیز عمیقاً رخنه کرده بود. در نگاه پیرمردی که کنار پل نشسته بود، گویی قصه‌های فراوانی از روزهای پرآب رود حک شده بود و در چهره کودکانی که بر بستر خشک رود می‌دویدند، سؤالی بی‌پاسخ از چرایی این بی‌آبی موج می‌زد.

خشکی زاینده‌رود، تنها یک فاجعه زیست‌محیطی نیست؛ زخمی‌ست بر پیکر فرهنگ و تاریخ، دردی‌ست که در سینه هر اصفهانی و هر ایرانیِ دلسوزی خانه کرده است. اصفهان، با همه شکوه و عظمتش، امروز تشنه است؛ تشنه قطره‌های بارانی که از آسمان ببارد و جان دوباره به رودش ببخشد.

اما در این میان،از شکوه اصفهان کاسته نشده است. مردمش، همچنان مهمان‌نواز و مقاوم‌اند و بناهای تاریخی‌اش، سرفرازانه ایستاده‌اند.  

امیدوارم روزی برسد که زاینده‌رود دوباره جاری شود، آوای آبش با نغمه‌های تاریخی‌اش درآمیزد و لبخند رضایت بر لبان مردم این دیار بنشیند. تا آن روز، آرزوی باران برای اصفهان، دعای همیشگی‌مان خواهد بود.

نگارنده / سمیه احمدی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =